نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

سعید جون !

چند روز بود یاد گرفته بودی به جای مامان به من میگفتی تنرجس مخصوصا وقتی می خواهی صدام کنی میگی : نرجس   الانم چند روزه یاد گرفتی به بابا میگی سعید جون هر وقتم میخواهی صداش کنی میگی : دعید جون(سعید جون )   اینقدرم قشنگ میگی که نگو   قبلا میگفتم اسم مامان چیه میگفتی مامان اما حالا می گی : نرجس   اسم بابا هم قبلا میگفتم چیه میگفتی بابا حالا میگی : دعید جون (سعید جون )
31 ارديبهشت 1391

مامان بد بد !

سلام عزیزم نمیدونم چرا یه وقتهایی بد جوری اعصابم ضعیف میشه یه کار کوچولو که میکنی دعوات میکنم امروز یکبار خونه ی مامان جون اینا کفشهام رو گرفتی دستت و آوردی توی اتاق منم هرچی گفتم نیار گوش نکردی منم اومدم ازت گرفتم کلی گریه کردی به خدا به خاطر خودته که کثیفن و مریض میشی الانم سر ناهار دست زدی به جارو منم ازت گرفتم و دعوات کردم هر وقت غذات رو تموم کردی به جارو دست بزن تو هم اولش نگام کردی بعد بغض کردی و بعدم اومدی تو بغلم گریه کردی که بابایی گولت زد یادت رفت الان خیلی اعصابم خورده هی میگم دعوات نکنم یه وقت عصبانی میشم نمیشه ببخشید میدونم اینقدر مهربونی که الان یادت رفته گل مامانی
31 ارديبهشت 1391

ننام بیشینم

سلام عسل خانم   قربونت بشم که هر روز شیرین تر میشی ماشالله   امروز ظهر یاد گرفتی میگی بیشینم هی که میخواهی بشینی میگی بیشینم بعدم نگاه من و بابا میکنی که قربون صدقت بریم الهی قربون صدای نازکت بشم عزیزم   گلم میدونی چقدر تمیز  و مرتبی هر چی میخوری پوستش رو فوری میندازی توی سطل هرچی هم ظرف داشته باشه ظرفش رو میندازی توی ظرف شویی   راستی از فیلم هیلولا ها علیه بیگانگان یاد گرفتی میگی سلام  یعنی می گی ننام ( البته به صورت کشدار )    
28 ارديبهشت 1391

دختر دوست داشتنی من

      سلام عسلم فکر کنم 99 % مطالب وبلاگت رو وقتی خوابی نوشتم و خدا رو شکر که تایپ میکنم اگر میخواستم بنویسم میدونی چقدر بد خط میشد چون همش با عجله و هول هولکی میشد قربونت بشم اینقدر این روزها شیرین و شیطونی که نگو   این هفته کارتون هاچ زنبور عسل رو گذاشته بعد از ظهر ها که بابا از سر کار میاد میگی هاچ که یادمون باشه ببینیم امروزم چون من میگم هاچ زنبور عسل میگفتی عسل   هفته ای گذشت هر روز از ساعت  2 نشده می اومدی میگفتی ددر بابا یعنی بریم تو کوچه منتظر بابا باشیم تا از سر کار بیاد   راستی یه کار با مزه دیگه که میکنی اینه که وقتی در دی وی دی رو میخواهی باز کنی دکمه اش رو میزنی و میگی منم...
27 ارديبهشت 1391

این روزها ...

سلام گلم وقتی بیداری کلی شیرین زبونی میکنی و من لی حرف برای نوشتن دارم وقتی میخوابی من همه شیرین زبونی ها و شیرین کاریهات یادم میره نمیدونم چرا ؟   چند تا چیز یادم اومد :   توی حیوانات هاپو ( دوست ندارم اسم سگ رو بهت یاد بدم ) خرگوش  ببعی مرغ ( حتی گوشت مرغ رو هم یاد گرفتی و از گوشت قرمز تشخیص میدی ) سوسک و جیک جیک ( یه وقتایی به سوسک و مگس میگی جیک جیک یه وقتهایی میگی سوسک ) جیک جیک (پرنده ها ) اسب رو میشناسی   توی پازلت سنجاب ,مار, شیر , زرافه ,پلنگ , طوطی , میمون رو هم میشناسی   بابایی برات پازل سه بعدی گرفته خیلی دوستش داری میایی خرابش میکنی یا به قول خودت دووس (درستش ) میکنی بعد مثل...
26 ارديبهشت 1391

نازنین زهرا و کارهای خطرناک !!!

  این روزها تا حواسمون بهت نباشه با همچین صحنه هایی مواجه میشیم چند روزه این جوری از صندلی کامپیوتر میری بالا دیروزم میخواستم ببرمت بیرون گذاشتمت توی راه پله پیش کالسکت وقتی اومدم دیدم تا سینه خودتو کشیدی بالا سر و سینت تو کالسکه است پاهات توی هوا با اینکه به سختی افتاده بودی ولی دست از تلاش بر نمیداشتی قربونت برم این کارها تنهایی خیلی خطرناکند             ...
24 ارديبهشت 1391

نازنین زهرای شیرین زبون

      سلام دختر نازنینم قربونت برم که هر روز شیرینتر از روز قبل میشی عزیزم   کم کم خودت به صورت خود جوش کلمات رو کنار هم قرار میدی و دو کلمه ای حرف میزنی   مثلا دیشب من پای کامپیوتر بودم دویدی اومدی میگی : پاشو پاشو منم گفتم بذار از برنامه بیام بیرون بعد ایندفعه میگی : پاشو زود پاشو زود پاشو   به خوراکی هم نمیدونم از کجا یاد گرفتی میگی ب ب یعنی به به   من وقتی خیلی احساسی میشم سفت بغلت میکنم بهت میگم ننه ننه تو هم جدیدا احساساتی که میشی بابا یا من یا هرکی رو بغل میکنی میگی ننه ننه   یاد گرفتی منو نرجس صدا میکنی و بعد خجالت میکشی و میخندی   به خاله مرضیه هم اینقد...
24 ارديبهشت 1391

نازنین زهرا در رنگین کمان

سلام عسل طلایی شیطون حرف گوش نکن بامزه ی نازنازی خوردنی   یعنی یه وقتهایی یه کارهایی میکنی به قول بابایی یه روز میخورمت مثلا میخواهی یه کاری بکنی میایی دستت رو میگیری کنار صورتت انگشت شصت و اشاره ات رو دایره میکنی میگی ادازه ؟ (اجازه ) ما هم میگیم نه در عین خونسردی میری و اون کاره میکنی !!!   قربون دختر با ادبم هرچی بهت بدیم میگی مموم (ممنون )   بعد غذا یا اگر سیر بشی میگی شکر ( منظرت خدا رو شکره )   روزی صد بار میایی میگی آب بازی میشینی رو کابینت با شیر آب شیرین بازی میکنی   حدود دو ماهی میشه پازل چوبی ات رو دیگه بلدی درست کنی   صدای ببعی و گنجشک رو بلدی د...
17 ارديبهشت 1391

یک سالگی وبلاگ نازنین زهرا

    سلام دختر نازنینم امروز 17 اردیبهشته و درست یکسال از آغاز نوشتن های من توی وبلاگت میگذره میخوام بگم خیلی زود گذشت ولی زود نگذشت فقط حیف شد که گذشت البته خیلی هم حیف نشد چون روزهای قشنگتری اومدند روزهایی که فقط  برای هرکسی تو زندگیش یکبار اتفاق می افته   اولین بار که غلت زدی (چهار ماهگیت )  اولین بار که غذا خوردی (چهارماه و یک هفتگی ات ) اولین بار که نشستی(هفت ماهگی ) اولین بار که چهاردست و پا رفتی (هشت و نیم ماهگی ) اولین دندونت (نه ماه و شش روزگی ) اولین بار که قدم برداشتی(یازده ماه و یازده روزگی ) اولین کلمه ای که گفتی اولین بار که مامان و بابا گفتی   خشحالم که دفتر خاط...
17 ارديبهشت 1391